- پای کوبی
- پاکوبان، رقص کنان، در حال پاکوفتن، پای کوبان
معنی پای کوبی - جستجوی لغت در جدول جو
- پای کوبی
- عمل کوفتن پای بر چیزی، رقص
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پا کوفتن
پاکوبی
پاکوب، پای باز رقاص بازیگر پای گر
رقاص، کوفته شده، له شده، پاکوب
واکسیناسیون
عمل بوسیدن پای، زیارت
در حال پا کوبیدن رقصان پای اندازان
کوبیدن و نصب پلاک، مراحل اولیه ثبت پس از تشکیل پرونده ادعای مالکیت در اداره کل ثبت اسناد و املاک
پاک کردن نهر یا قنات از گل و لای
پاکوبان، رقص کنان، در حال پاکوفتن، پای کوبی
خال کوبی، خال یا نقش و نگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد می کنند، کبودی، وشم
چوبکوبی
داخل کردن مایه ضد مرض در بدن بیمار از راه تزریق تزریق مایه (واکسن) ببدن بمنظور پیشگیری یا معالجه ناخوشیها واکسیناسیون
تزریق مایه (واکسن) به بدن به منظور پیشگیری یا معالجه ناخوشی ها، واکسیناسیون
مایۀ ضد بیماری به بدن کسی داخل کردن، تلقیح واکسن، واکسینوتراپی
ستون دیرک تیرک
کنایه از رقص است
لگد مال
پی کوفته، پایمال شده
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
پی کوب کردن: لگدکوب کردن، پایمال کردن
رقص، پاکوفتن به زمین، پای بازی